آزاد کن ز راه کرم گر نمی کشی
ما را چه بی گناه گرفتار کرده ای
ای آنکه عرض حال من زار کرده ای
با او کدام درد من اظهار کرده ای
نگفتی حال خود تا بود یارای سخن وحشی
مگر وقتی که نبود قوت گفتار می گویی
حدیث غیر گویی تا ز غیرت زودتر میرم
پس از عمری که حرفی با من بیمار می گویی
تغافل می زنی گر یک سخن صد بار می گویم
و گر گویی جوابی روی بر دیوار می گویی
رقیبان صد سخن گویند و یک یک را کنی تحسین
چو من یک حرف گویم، گوییم بسیار می گویی
بکش زارم چه دایم حرف از آزار می گویی
تو خود آزار من کن از چه با اغیار می گویی
گفته ای تدبیر کارت می کنم وحشی منال
رفت کار از دست کی تدبیر کارم می کنی
گر بدانی حال من گریان شوی بی اختیار
ای که منع گریه بی اختیارم می کنی
گر نمی آیم به سوی بزمت از شرمندگیست
زانکه هر دم پیش جمعی شرمسارم می کنی