نهاده بسر نرگس از زر کلاهی

ببر کرده پیراهن پرنیانی

زمین از صفای ریاحین الوان

زند طعنه بر نقش ارژنگ مانی

سحر ابر آذاری آمد ز دریا

بطرف چمن کرد گوهر فشانی

بیا تا خرامیم سوی گلستان

بنظارهٔ دولت بوستانی

بگلزار، گل یک نفس بود مهمان

فلک زود رنجید از میزبانی

در این باغ دلکش که گیتیش نامست

قضا و قدر میکند باغبانی

برآنست دیو هوی تا بسوزی

تو نیز از سیه روزگاری برآنی

بما جهل زان کرد دستان که هرگز

نکردیم با عقل همداستانی

نکو خانه ای ساختی ای کبوتر

ندیدی که با باز هم آشیانی

هنرها گهرهای پاک وجودند

تو یکروز بحری و یکروز کانی

تعداد ابیات منتشر شده : 510165