این از پی آسایش بینی باشد

وان از پی روشنایی بینایی

گل گر چه کند دعوی شهر آرایی

او چون رخ تو کجاست در زیبایی؟

صد بند بود مرا، یکی نگشایی

آخر بچه کار دوستان بازآیی؟

مشتاق توام ، روی بمن ننمایی

بیمار توان، بپرسشم نگرایی

پندارم غنچه یی که تا دامن دل

پر زر نکنی بند قبا نگشایی

مانند گل دو رنگی ای بینایی

بی زر رخ گلگون بکسی ننمایی

هر چند گرفت کار تو بالایی

ترسم که هم از قامت او زیر آیی

ای سرو که سر بر آسمان می سایی

وز قدّ بلند لاف می پیمایی

پیرانه سر ار چه نیست جز رسوایی

الحق خوشم آید این کهن پیرایی

من پیرو کهن گشته ز جان فرسایی

عشق آمد و داد از توام بر نایی

تعداد ابیات منتشر شده : 510165