انبان دروغ را زبر و زیر کنی

تا این شکم گرسنه را سیر کنی

هر لحظه زبان خود چو شمشیر کنی

وز مدح سگی را صفت شیر کنی

تا لب ننهم بر لب تو دم نزنم

چون نای اگرم چه کعب سوراخ کنی

گاهی بخودم چو زلف گستاخ کنی

گاهی سرم از جفا بده شاخ کنی

حقا که اگر ده یک آن مزد بود

کز کاه مرا شبی شکم سیر کنی

با کافر اگر جنگ بشمشیر کنی

ور بادیه را بپای سر ریزکنی

خود نیست ز تو امید رحمت ورنی

حال شب من چو روز روشن دانی

ای دوست مرا اگر چه دشمن دانی

حال دل من تو بهتر از من دانی

شرمت ناید این همه سرگردانی

تا لقمۀ خاک چرب تر گردانی

خواهی که جهان زیروز بر گردانی

تاز و تن خویش بهره ور گردانی

تعداد ابیات منتشر شده : 510165