در صدر نطق حاجب دیوان منم، که من

قانون درست کردم و دفتر به من رسید

گر به دیوان قیامت بردنت باید حساب

بر سر طومارها طغرای دیوانی چه سود؟

گر در افتد به کمندم، صنما، چون تو غزالی

کاروانها رود از نافهٔ اشعار به چینم

سر بر خط من بینی دیوان قوی دل را

چون دخنهٔ این افیون بر مندله اندازم

راویان نظم ز اشعار بدیع اوحدی

بار دیگر فتنه ای در روزگار انداختند

مه ز دیوان مهر خواسته نور

وجه آن گشته روشن از رویت

باران رحمت تو به هر گوشه می رسد

او هم به کوی تست، برو هم ببار، چیست؟

با اوحدی ز آتش دوزخ سخن مگوی

در دست این شکسته دل خاکسار چیست؟

ای پادشاه، اگر نظر لطف می کنی

زان روی پرده دور کن، این انتظار چیست؟

ما در حصار این فلک تیز گردشیم

وز جان بی خبر که: برون از حصار چیست؟

تعداد ابیات منتشر شده : 510165