عیب پوشند و در هنر نگرند
گل و ریحان طیبات خورند
همچنین مؤمنان نیکوکار
از جهان طعمه های نیکوخوار
مگس شهد چون رود در باغ
دارد از غیر طیبات فراغ
که بود مؤمن بلند محل
به مثل راست همچو منج عسل
گفت خیرالبشر رسول خدای
آن فزون از همه به دانش و رای
مرد دانا به هر چه در نگرد
عیب بگذارد و هنر نگرد
اگرش چشم تیزبین بودی
گفت و گویش نه اینچنین بودی
دو لبش طبع کوب و دل رنجان
همچو بر روی هم دو بادنجان
چشم ها گرد و چشمخانه مغاک
گردکان در کوی فتاده ز خاک
هر که سویش ز نیک و بد می دید
اندر او عکس روی خود می دید