جز غم عشق بهر چیز که در ساخته ای

حیف و صد حیف از آن عمر که در باخته ای

ای آنکه ز عشق تو مرا نیست قرار

زین بیش بدست غصه خاطر مسپار

تا در ره عشق پای از سر نشود

ایمان با کفر ما برابر نشود

گفتی که به عشق دل تسلی گردد

عشق آن باشد که دل تسلی نشود

عقلم ننمود چاره و عشق بسوخت

از پیش نرفت کاری و کارم شد

در عشق حکایت غم انگیز نیست

افسانه مصر و شام و تبریزی نیست

عشق است که بی زلزله وغلغله نیست

گر ره نبری بجان جای گله نیست

این وادی عشق طرفه شورستانی است

غافل منشین که خوش حضورستانی است

در عشق اگر جان بدهی، جان آنست

ای بی سر و سامان، سر و سامان آنست

بی عشق مباش اگر چه محض سخن است

بی درد مزی اگر چه درد بدن است

تعداد ابیات منتشر شده : 510165