زین گونه متاع ها که من می بینم

بر بند که ناگشوده خواهند خرید

زان ها که دروده ای جوی نستانند

آن ها که نکشته ای به خرمن طلبند

مست ذوق عرفی ام کز نغمه ی توحید تو

لذت آوازه در کام جهان انداخته

من که باشم عقل کل را ناوک انداز ادب

مرغ اوصاف تو از اوج بیان انداخته

در ثنایت چون گشایم لب که برق ناکسی

منطقم را آتش اندر خان و مان انداخته

وصف صنعت کز لب هز ذره می ریزد برون

نطق را در معرض عقداللسان انداخته

حیرت حسن تو را نازم که در بزم وصال

جام آب زندگی از دست جان انداخته

دولت وصلت که در یابد که با آن محرمی

جوهر اول علم بر آستان انداخته

شرع گوید منع لب کن، عشق گوید نعره زن

کای تو هم در راه عشق خود عنان انداخته

طعمه ای کز خوان عشق افکنده ام درکام دل

ریزه ی آن را جحیم اندر دهان انداخته

تعداد ابیات منتشر شده : 510165