آمد دو لب ترا ز شکر نفری

کز هر سخنی همی فشاند شکری

از حور بتی چون تو نزاید پسری

چون سنگ دلی داری و گون سیم بری ؟

گر بر حکما وصف تو مشکل نشدی

فرزانه ز دیدار تو بیدل نشدی

گر زلف ترا رخ تو منزل نشدی

تاریکی شب ز خلق زایل نشدی

ای غمزه بجادوئی مگر قصابی

تو غمزه نه ای که نرگس پر خوابی

ای رخ نه رخی ، که لالۀ سیرابی

ای لب نه لبی ، بنوش در عنابی

فریاد کنم زان سر زلف تو بسی

کو کرد جهان بر دل من چون قفسی

گر میزنم از آتش عشقت نفسی

تا سوخته در جهان نمانند بسی

بر چهرۀ خوبت آفرین کرده کسی

کس با تو شود ازین جهان دسترسی

گوئی که رسول نزد من چفرستی

دل باز فرست کز رسولم رستی

تعداد ابیات منتشر شده : 510165