ز هوشنگ و طهمورث و جمشید
یکی مهره بد خستگان را امید
همه گردن گور زخم کمند
چه بیژن چه طهمورث دیوبند
منوچهر چون زاد سرو بلند
به کردار طهمورث دیوبند
ز طهمورث گرد بودش نژاد
پدر بر پدر بر همی داشت یاد
برفت و سرآمد برو روزگار
همه رنج او ماند ازو یادگار
جهاندار سی سال ازین بیشتر
چه گونه پدید آوریدی هنر
چه سغدی چه چینی و چه پهلوی
ز هر گونه ای کان همی بشنوی
نبشتن یکی نه که نزدیک سی
چه رومی چه تازی و چه پارسی
نبشتن به خسرو بیاموختند
دلش را به دانش برافروختند
چو آزاد گشتند از بند او
بجستند ناچار پیوند او