عنود را ز خنجرش بریده باد حنجره

اجابت دعای من کناد کردگار من

تقدمست تا همی بر انتها نخست را

هماره باد مدح او شعار من دثار من

فروش نی ظروف نی ضیاع نی عقار نی

بس است مهر و چهر او ضیاع من عقار من

به روز صید شیر نر شود شکار فهد او

چنانکه در سخنوری سخنوران شکار من

مگرکه بردباریش کند به عفو چاره ای

چنانکه دفع رنج و غم روان برد بار من

زمین رزمگاه را ز خون بدخش می کند

چنانکه چهرهٔ مرا ز خون دل نگار من

به عزم پورزادشم به حزم پیر زابلی

همین بس است مدحتش به روز گار کار من

مهین سپهر هر زمان چنان ببوسدش زمین

که آبش از دهان چکد چو شعر آبدار من

چو عقل ورای میر من رحیق ها عتیق ها

کدام میر داوری که هست مستجار من

نموده پر ایاغ ها ز می نکو سرشت ها

چه می که شادی آورد چو وصل روی یار من

تعداد ابیات منتشر شده : 510165