آنچنان کن کز استماع نوید
نشود نا امید هوش امید
که اگر زین فتاده مور ضعیف
برسد عرضه ای به سمع شریف
به خدایی که داشت ارزانی
به تو در ملک خود سلیمانی
ای بلند اختر سپهر وجود
وی گران گوهر خزانه جود
زان مدت و گفت
وان هم شد راست
گل دستهٔ گلشن جلال افزون دید
شد دور درین ولا نهالی ز جلال
کافاق آراست
از طبعم خواست
از باغ جلال ملت آن تازه نهال
چون رفت و خرد حساب کمیت سال
فکر تاریخش چو گردم عقل گفت
کرد سید با برادر همرهی
با برادر همرهی کرد اختیار
وز توجه کرد قالب را تهی