هان و هان راه خویش گیر و برو
به دم مار خفته پا مگذار
گرچه از حکه در تعب باشی
... خر را به ... خویش مخار
با حریفی که بی سبب دارد
سر آزار من بگو زنهار
ز نیت خودت آگاه ساز تا من هم
ازین دو کار بدانم کدام خواهم کرد
همین نه بلکه تو را با وجود اینهمه نقص
ز مدح غیرت ماه تمام خواهم کرد
بر آستان شب و روزت مقیم خواهم شد
به خدمتت گه و بیگه قیام خواهم کرد
اگر بزودی زود آنچه گفته ام کردی
ز هجو تیغ زبان در نیام خواهم کرد
همین نه هجو تو بی آبروی خواهم گفت
که قصد جان تو بی ننگ و نام خواهم کرد
ز هزل شربت زهرت به کام خواهم ریخت
ز هجو جرعهٔ خونت به کام خواهم کرد
خدا گواست که گر آنچه گرفته ام نکنی
ز حرف تلخ تو را تلخکام خواهم کرد