تا نمیری نمی شوی آزاد
این غل هجو تومبارک باد
زود از این سر فراز خواهی شد
و ز سر خلق باز خواهی شد
تحفهٔ من که یک دو گز رسن است
گر پسندی به جای خویشتن است
روزها گرد بافق گردیدم
تحفه لایقت همین دیدم
اینک از بافق می رسد اسباب
دو سه گز ریسمان ولی پر تاب
کشتنت راکه کام مرد و زن است
کار موقوف نیم گز رسن است
تف بر آن طبع بی تمیزانه
تف بر آن روی و ریش هیزانه
تف به روی تو بی حقیقت، تف
تف بر آن طبع و آن طبیعت تف
انتقام فلک نمی دانی
حق نان و نمک نمی دانی
زین ترا عیب چون توان کردن
هست کار کلاغ گه خوردن