یارب از پاسخم مکن محروم
مستجابست دعوت مظلوم
زین دعا گرچه نیست سود مرا
جز بدین دسترس نبود مرا
ور چه سخت آید این سخن ز منت
بعد ازین ... خر به ... زنت
سرت آزاد کرده گردن تو
بار خود بر کرفته از تن تو
تو خرامان و گردن افرازان
نقره اندر قفای تو تازان
پس و پیش تو در ره بازار
در گرفته پیادگان و سوار
بخلاص تو گر دهند آواز
روز ادینه باد بعد نماز
در سیه چال مدّتی محبوس
مانده بادی ز طالع منحوس
نی فرو برده باد سر تابن
همچو دیوار رز ترا ناخن
هر چه آنرا شکنجه ضم کرده
باز تیغش جدا ز هم کرده