پیش از آن کز خاک من بالد نهال زندگی
می رسد از بار دل در گوشم آواز رکوع
هرکجاکردم به یاد سجده ات ساز رکوع
چون مه نو تا فلک رفتم به پرواز رکوع
اگر از تردد در به در بود انفعال مذلتت
به تلاش همت بیدلی در ننگ زن تو هم از طمع
خط بی نیازی همتی شده ثبت لوح جبین تو
ستم است خجلت طبع دون برساندش کرم از طمع
ز جنون ماهی بحر حرص اگر آگهی رم عبرتی
که به پوست تو فتاده داغ و شمرده ای درم از طمع
ز قناعت ار نچشی نمک منگر به مائدهٔ فلک
غلط است حاصل سیری ات نخوری اگر قسم از طمع
سر مسجدی و در حرم دل دیری و تپش صنم
چه سر و چه دل به جهان غم که نمی کشد ستم از طمع
چه بلاست زاهد بی یقین به فسون زهد هوس کمین
زده فال کنج قناعتی که ندیده پای کم از طمع
تو ز حرص باخته دست و پا چه رسی به قافلهٔ غنا
که هزار مرحله بستری نگذشته یک قدم از طمع
غرض جنون زده خلق را به سوال ساخته در به در
بهم آیدت دو جهان اگر لبی آوری بهم از طمع