چنین نامه ای کردم آراسته
ز بهر جوانانِ نو ساخته
به چشمِ جهان دیدة دوربین
بدین مختصر طرفه دستور بین
زبان بازی و دست یازی بود
که سرمایة جنگ سازی بود
نگه دار عزّت به هنجار گوی
که خوارست همواره بسیار گوی
ز نوع سخن نغز آید به کار
که از استخوان مغز آید به کار
سخن موجز و منتخب کرده ام
زبسیار با اندک آورده ام
ز مست امتحان کن نه از هوشیار
ز دیوانه باید گرفت اعتبار
توان کرد اگر در دل افتد هراس
ز بدمست و بد خفت و بد خوقیاس
اگر هوشمندی ره حق بسیچ
ز تعلیم و تنبیه گردن مپیچ
شراب گران و تنک حوصله
رهت بر صراط است و پای آبله