ای نزد من ز جان و دل من عزیز تر
قصدت همه بجان و دل من چرا بود؟
هرگز مباد با تو جفاکار روزگار
ور چه همیشه کار تو با من جفا بود
جانا ، همه خطاب تو با من جفا بود
وز من جفات را همه پاسخ وفا بود
گر بمانیم ز عشقت ، یارا
کس بسیم سره مان را نفروشد
شادم از عشق تو ، هر چند دلم
باغم عشق بجان می کوشد
شخص رنجورم از دست فراق
زهر بر یاد تو چون می نوشد
این همه نامهٔ حسرت خواند
و آن همه جامهٔ محنت پوشد
جانم از عشق تو می بخروشد
دلم از انده تو می جوشد
کم کن جفا ، که از تو بدرگاه تاج دین
گه گه بلطف حال شکایت همی رسد
حسن تو ختم گشت نخواهد ، که هر زمان
در شأن من بحسن صد آیت همی رسد