درنگ آر ای سپهر چرخ وارا

کیاخن ترت باید کرد کارا

شبی دیرند و ظلمت را مهیا

چو نابینا درو دو چشم بینا

آن که نشک آفرید و سرو سهی

وان که بید آفرید و نار و بهی

ریش و سبلت همی خضاب کنی

خویشتن را همی عذاب کنی

از شبستان ببشکم آمد شاه

گشت بشکم ز دلبران چون ماه

چون به بانگ آمد از هوا بخنو

می خور و بانگ رود و چنگ شنو

چون نهاد او پهند را نیکو

قید شد در پهند او آهو

بودنی بود، می بیار اکنون

رطل پرکن ، مگوی بیش سخون

باد بر تو مبارک و خنشان

جشن نوروز و گوسپند کشان

جان ترنجیده و شکسته دلم

گویی از غم همی فرو گسلم

تعداد ابیات منتشر شده : 510165