بپیروزی از لشکر شهریار
برآمد خروشیدن کارزار
که آید بدام اندرون ناگهان
سر آرد بران شوربختی جهان
وزان باره چندی ز ترکان دلیر
نگون اندر آمد چو باران بزیر
نگون باره گفتی که برداشت پای
بکردار کوه اندر آمد ز جای
ز نفط سیه چوبها برفروخت
به فرمان یزدان چو هیزم بسوخت
تو گفتی برآویخت با شید ماه
ز باریدن تیر و گرد سیاه
خروشیدن پیل و بانگ سران
درخشیدن تیغ و گرز گران
ز عراده و منجنیق و ز گرد
زمین نیلگون شد هوا لاژورد
زبانگ کمانهای چرخ و ز دود
شده روی خورشید تابان کبود
بدان چوب و نفط آتش اندر زدند
ز برشان همی سنگ بر سر زدند