کنون ما ز دل بیم بیرون کنیم

سحرگه بریشان شبیخون کینم

کنون جمله ایرانیان خفته اند

همه لشکر ما برآشفته اند

چنین گفت کین شوم پر کیمیا

چنین خیره شد بر سپاه نیا

ز لشکر جهاندیدگان را بخواند

ز کار گذشته فراوان براند

سپهدار ترکان چو شب در شکست

میان با سپه تاختن را ببست

بره کنده پیش و پس اندر سپاه

پس کنده با لشکر و پیل شاه

گر آید سپاه اندر آید ز پس

بماند نباشدش فریادرس

بدان تا اگر سازد افرسیاب

برو بر شبیخون بهنگام خواب

طلایه مدارند و شمع و چراغ

یکی سوی دشت و یکی سوی راغ

بفرمود تا دور بیرون شوند

چپ و راست هر دو بهامون شوند

تعداد ابیات منتشر شده : 510165