بارهٔ عمر تو بجست ایراک

چون که در تک شد او قرار نداشت

سی نشد زاد تو، فلک ویحک

سال زاد ترا شمار نداشت

نگرفتت عیار اثیر فلک

که مگر بوتهٔ عیار نداشت

هیچ میدان فضل و مرکب عمل

در کفایت چو تو سوار نداشت

آب مهر ترا خلاب نبود

آتش خشم تو شرار نداشت

زان ترا خاک در کنار گرفت

که چو تو شاه در کنار نداشت

بر تو سیدحسن دلم گرید

که چو تو هیچ غمگسار نداشت

ماند بدانکه باشد بر کشتیی روان

پندارد اوست ساکن و ساحل همی رود

هر باطلی که بیند گوید که هست حق

حقی که رفت گوید باطل همی رود

دل بستهٔ هواست گزیند ره هوا

تن بندهٔ دل آمد و با دل همی رود

تعداد ابیات منتشر شده : 510165