گشت گوشم کر از ترنک ترنک

مغزم آشفت از این غریو و غرنک

نوک خیابان وسیع ترگشته

رفت و آمد سریع ترگشته

گفته ام در قصیده ای کم و بیش

شرح این های وهوی رازین پیش

از ره کینه بخت وارون کار

بسترم را فکند در بازار

دور از شهر و در میان گروه

خلوتی داشتم به دامن کوه

از نسیمی که می وزید بدر

می پریدم ز خواب وقت سحر

من که بودم انیس خاموشی

بود با خلوتم هم آغوشی

دم بدم رعد و برق ولوله است

متصل در اطاق زلزله است

لیک رعدی که بیخ گوش بود

بام تا شام در خروش بود

بانگ گردونه های آب فشان

می دهند از غریو رعدنشان

تعداد ابیات منتشر شده : 510165