کردم آن راکه بود از استادی

تا تنفس کند به آزادی

دست برداشتم ز گردن او

تن خود دورکردم از تن او

همچنین نازبالشی کوتاه

بنهادم به زیرکردن ماه

نرم نرمک سرش برآوردم

بالشش زیر سر عوض کردم

باز گفتم ز قوّت باده است

یا سر نوش لب کج افتاده است

خرخری همچوکوس اسکندر

یا نفیر جهاز در بندر

باز خفتیم دست در آغوش

که برآمد ز کام خفته خروش

سر او را به مهر کردم راست

بوسه ای نیز حق زحمت خواست

نرم نرمک دو دست یازیدم

بالشش زیر سر طرازیدم

دیدم آن رشک لعبت چینی

خرّ و خرّی فکنده در بینی

تعداد ابیات منتشر شده : 510165