شیطان سنان آب دارت را

ناداده شهاب کوب شیطانی

کز کوه گاه زخم گران تر کنی رکاب

وز باد وقت حمله سبک تر کنی عنان

دشمن خندید بر من و دوست گریست

کو بی دل و جان و دیده چون خواهد زیست

تا بدانی که وقت پیچاپیچ

هیچ کس مر ترا نباشد هیچ

بی بلا نازنین شمرد او را

چون بلا دید در سپرد او را

گر ترا مهستی همی باید

رو مرو را ببر، مرا شاید

که: ای مکلموت من نه مهستیم

من یکی پیر زال محنتیم

زال پنداشت هست عزراییل

بانگ برداشت پیش گاو نبیل

گاو مانند دیوی از دوزخ

سوی آن زال تاخت از مطبخ

ماند چون پای مقعد اندر ریگ

آن سر مرده ریگش اندر دیگ

تعداد ابیات منتشر شده : 510165