هیهات که جان وداع تن کرد و نداد

چندان مهلت که تن شتابد به وداع

ای جان و تنم مطیع و شوق تو مطاع

رفتی و جدا زان رخ خورشید شعاع

بسیار نه ، کم نه، آن قدر بخش که من

هشیار نگردم و نمانم مدهوش

ای منشاء دانایی و ای مایه هوش

بفرست از آن که تا سحر خوردم دوش

تب از بدنش راه گریزی می جست

فصاد جهاند از ره نیشترش

آن شمع که دوش بود تب تا سحرش

صحت پی رفع تب در آمد ز درش

یارب که جدا مباد تا عالم هست

صحت ز تنت چو نور از بدر منیر

ای صیت معالجات تو عالم گیر

و آوازه تو کرده جهان را تسخیر

تا روز نشاطت که به گلشن گذرد

هرروز فزونتر بود از روز دگر

دانی شاها که مهر فرخنده اثر

تحویل حمل نمود و بودش چه نظر

تعداد ابیات منتشر شده : 510165