همواره تو را از ادب و فضل تمتع
پیوسته تو را با ادب و عیش توصل
در دام اجل خصم تو را باد تقید
بر اوج زحل تحت تو را باد تنزل
تا نیست چو خورشید به تنویر ثریا
تا نیست چو کافور به تأثیر قرنفل
در خدمت تو بر عقب این دو قصیده
صد خدمت آراسته گویم به تأمل
یک ساعت از این پس نکنم تا که توانم
در مدح و ثنای تو تأنی و تکسل
این مدحت من گر بنیوشی به تبرع
این خدمت من گر بپسندی به تطول
زیرا که در اندیشهٔ این قافیهٔ تنگ
از دست من آمد به فعان باب تفعل
هر چند که شایسته و بایسته نیامد
ارجو که بود عذر مرا روی تقبل
چون آمدن من نشد این بار محیا
پرداختم این شعر بدیهه به تمحل
آیم به سوی حضرت میمون تو زیراک
سیر آمدم از صحبت یاران سر پل