مهر ایشان بود فیا وارم

غمتان من بهر دو بگسارم

بسپاریم دل بجستن جنگ

در دم اژدها ویشک نهنگ

تبنک را چو کژ نهی بیشک

ریخته کژ برآید از تنبک

چون مراغه کند کسی بر خاک

چون برد خاک او چه دارد باک

رخ ز دیده نگاشته بسر شک

وان سرشکش برنگ تازه زرشک

سنگ بی نمج و آب بی زایش

همچو نادان بود بآرایش

زود بردند و آزمودندش

همه کاچالها نمودندش

شد مژه گرد چشم او ز آتش

نیش [و] دندان کژدم و کربش

حرکاتش همه ره هنرست

برم از جان من عزیزترست

خواستم با نیاز و داشادش

پدر اینجا بمن فرستادش

تعداد ابیات منتشر شده : 510165