سیمین ساق، بانک شعر پارسی

چنانچه بیت یا مصرع درخواستی خود را در نتایج زیر پیدا نمی کنید به دو منظور است ؛ یا منتشر نشده است و یا آن را اشتباه نوشته‌اید. ما سعی کرده‌ايم شبیه ‌ترین نتایج را بر اساس جستجوی شما نمايش دهيم.

چون ز وحدت جان برون آرد سری

جسم را با فر او نبود فری

ور عیان خواهی صلاح الدین نمود

دیده ها را کرد بینا و گشود

تو مگو کین مس برون بد محتقر

در دل اکسیر چون گیرد گهر

دست در دست نهانی مانده است

او درون تن را برون بنشانده است

چون به غیر مردم دیده ش ندید

پس به غیر او کی در رنگش رسید

زانک جانشان آن خوشی را دیده بود

این خوشیها پیششان بازی نمود

آنچ بر صورت تو عاشق گشته ای

چون برون شد جان چرایش هشته ای

حیرتی آمد درونش آن زمان

که برون شد از زمین و آسمان

وانک شد سوی شمال آتشین

سر برون می کرد از سوی یمین

من برون کردم ز گردن وام نصح

جز سعادت کی بود انجام نصح

تعداد ابیات منتشر شده : 510165