چنانچه بیت یا مصرع درخواستی خود را در نتایج زیر پیدا نمی کنید به دو منظور است ؛ یا منتشر نشده است و یا آن را اشتباه نوشتهاید. ما سعی کردهايم شبیه ترین نتایج را بر اساس جستجوی شما نمايش دهيم.
دو عالم خاک می شد در رهش از جلوه اول
فتادی بر زمین گر سایه آن بالای سرکش را
ای ابر نیسانی، مزن لاف از در غلتان خود
کز بهر ایثار رهش در دیده دارم بیش از این
ترکِ طوفِ چمن باغِ وفا نتوان کرد
هر که را در رهش از بهرِ گل افتد خاری
کسی که در رهش از پا و سر خبردار است
نه عاشق است که در بند کفش و دستار است
شهریارا به جفا کرد چو خاکم پامال
آن که من خاک رهش را به سر افسر کردم
روح بخشی کو دهد هر دم حیاه تازهٔ
دم بدم جان بخشد و ما در رهش قربان کنیم
مانده اندر پرده های تر و ناخوش چون پیاز
هر که او گرم مجرد در رهش چون سیر نیست
از رهش ما را چه می سنجی، مروت را بسنج
آبروی دشنهٔ نازی به خاک ما بریز
گر چه نیرزم از رهش گردی، تو، ای باد صبا
می گو سلام چشم من، آن خاک پا را هر زمان
من کیم تا دست امیدم به آن دامن رسد؟
این مرا بس کز رهش گردی به چشم من رسد