بشکفت بهار نو شرط است شکار نو
ما و می و یار نو بر دامن کهساران
شد باغ پر از دیبا شد دشت پر از مینا
بر هر دو بود زیبا می خوردن هشیاران
بر طالع فرخنده باغ ازگهر آکنده
وز ابر پراکنده لؤلؤ به دل باران
خوبان به دل یازان از خوبی خود نازان
با غمزه چو غمّازان با طره چو طراران
اقبال ندیم ما، افروخته دیم ما
بدخواه ز بیم ما دلخسته چو بیماران