محرمانی که به آهنگ فنا مسرورند
تپش آماده تر از خون رگ منصورند
نامجویان هوس را ز شکست اقبال
کاسه ها آمده بر سنگ و همان فغفورند
جرسی نیست در این قافلهٔ بی سروپا
ناله این است که از منزل معنی دورند
نارسایی تک و تازند چه پست و چه بلند
تا به عنقا همه پرواز پر عصفورند
چشم عبرت به ره هرزه دوی بسیارست
لیک این آبله ها زبر قدم مستورند
صوف و اطلس همه را پرده در رسوایی ست
تا کفن پیرهن خلق نگردد عورند
می روند از قد خم مایل مطلوب عدم
بوسه خواه لب افسوس کمین گورند
محرم نشئه به خمیازه نمی دوزد چشم
حلقه های در امید همه مخمورند
تا کجا واسطه را حایل تحقیق کنید
مژه ها پیش نظر دود چراغ طورند
معنی از حوصلهٔ فهم بلند افتاده ست
خرمن ماه همان دانه کشانش مورند
خلق چون سایه نهفت آینه در زنگ خیال
ورنه این نامه سیاهان به حقیقت نورند
بیدل از شب پره کیفیت خورشید مپرس
حق نهان نیست ولی خیره نگاهان کورند