هرکجا عبرت به درس وعظ رهبر می شود
صورت پست و بلند دهر منبر می شود
چشم حرص افزود مقدار جهان مختصر
همچو اعداد اقل کز صفر اکثر می شود
غیر آغوش فنا سرمنزل آرام نیست
کشتی ما را همان گرداب ، لنگر می شود
در محبت بیش از این ناکام نتوان زیستن
ازگداز آرزوها زندگی تر می شود
از سلامت اینقدر آواره گرد خفتیم
گرد ماگر بشکند سد سکندر می شود
آه عالم سوز دارد رشتهٔ پرواز ما
شعلهٔ آتش پر و بال سمندر می شود
آخرکار من و مای جهان بیرنگی ست
می گدازد این عرض چندان که جوهر می شود
راحت جاویدم از پهلوی عجز آماده است
سایه در هر جا برای خویش بستر می شود
ناتوان رنگم ، سراغ شعله ام از دود پرس
نیست جز آه حزین ، چو ناله لاغر می شود
قامت خم خجلت عمر تلف گردیده است
هرقدر مینا تهی شد سرنگونتر می شود
بسکه بیدل زین چمن پا در رکاب وحشتم
بر سپند شبنم من غنچه مجمر می شود