سرمنزل ثبات قدم جاده ساز نیست
لغزیده ایم ، ورنه ره ما، دراز نیست
بر دوش نیستی نتوان بست ننگ جهد
رفتن ز خویش ناقهٔ راه حجاز نیست
تشویش انتظار قیامت قیامت است
ما را دماغ این همه ابرام ناز نیست
مژگان به هرچه بازکنی ، مفت حیرت است
عشق هوس ، همین دوسه روز است ، باز نیست
گر محرم اشاره مژگان او شوی
در سرمه نغمه ای ست که در هیچ ساز نیست
بی اخثیار حیرتم ، از حیرتم مپرس
آیینه است آینه ، آیینه ساز نیست
زیر فلک به کاهش دل ساز و صبرکن
درکارگاه شیشه گران جز گداز نیست
نقصان آبروکش و نام گهر مبر
سوداگر جهان غرض امتیاز نیست
جز همت آنچه ساز جهان تنزل است
باید نشیب کرد، تصور فراز نیست
ما عجزپیشه ها همه معشوق طینتیم
لیک آن بضاعتی که توان کرد، ناز نیست
سودای خضر، راست نیاید به تیغ عشق
ایثار نقد کیسهٔ عمر دراز نیست
عجز نفس چه پرده گشاید ز راز دل
ما را نشانده اند بر آن در که باز نیست
بید ل گداز دل خور و دندان به لب فشار
بر خوان عشق دعوت نان و پیاز نیست