تا بود ملک شهرده و شهرستان بود
همواره چنان شهرده و شهرستان باد
آن را که به کین جستن او تیر و کمان خواست
بیرون شدش از گیتی با تیر و کمان باد
در کینهٔ او کینه گزاران جهان را
آنجا که همه سود بجویند زیان باد
وان کس که نباشد به جهانداری او شاد
مقهور و نگونسار و نژند دو جهان باد
دستش به رسانیدن ارزاق ضمان شد
بختش به همه خوبی و نیکیش ضمان باد
آنجا که نهد روی به غزو و به جز از غزو
با دولت و با لشکر انبوه و گران باد
وان کس که زبان کرد به بد گفتن او تیز
در دست اجل خشک لب و خشک زبان باد
در خانهٔ بدخواه به نفرینش نو نو
هر روز دگر محنت و دیگر حدثان باد
هر شاه که یکروز میان بسته به شاهی
در خدمت فرخندهٔ او بسته میان باد
از مشرق تا مغرب رایش به همه جای
گه شاه برانگیز و گهی شاه نشان باد
هر ماه به شهری علم شاهی شاهان
زیر سم اسبانش نگون باد و ستان باد
تا پادشهان صدرگه آرایند او را
بر گاه شهی مسکن و در صدر مکان باد
از هیبت او روز بداندیش چو شب شد
نوروز مخالف هم ازینگونه خزان باد
آن تیغ و سنان را که بدو حرب کند شاه
چرخ و فلک و دولت منصور فسان باد
هر ساعتی اندر دل و در خانهٔ کفار
درد و فزع و ناله و فریاد و فغان باد
وان را که نخواهد که در این خانه بود ملک
اندر همهٔ ملک نه خان باد و نه مان باد
هر ساعت و هر وقت ز خشنودی ایزد
بر دولت آیندهٔ او تازه نشان باد