ای بزرگی که بر علم تو ظاهر باشد
هر چه مدفون زوایای سرایر باشد
هر زمان کلک تو چون آب فرو می خواند
هر چه بر صفحة اسرار ضمایر باشد
گام بر تارک خورشید گزارد ز شرف
گر عطارد نفسی با تو مناظر باشد
در نفسهای تو هرگه که کنی نشر علوم
هست بویی که در انفاس مجاهر باشد
اقتضغی همه اسباب سعادات کند
هر تاره که بدان رای تو ناظر باشد
از پی فایده در حلقة درست برجیس
چون جواب تو بسی خواست که حاضر باشد
بنده را نیز خیالست که بی استحقاق
اندر آن حلقه هم از جمع اصاغر باشد
گرچه در خدمت صدر تو هنرمندانند
وین رهی باردل و زحمت خاطر باشد
لیک شرطست که برخوان ملوک از پی رسم
تره اول و حلوا آخر باشد
آهن ارچند ندارد خطری،بازرسرخ
در ترازو بگه وزن مجاور باشد
جنبش هفت فلک بر نهنج کام تو باد
تا که اجسام مرکّب ز عناصر باشد