گر مستی و گر هواپرستی
از ما بگذر چنان که هستی
در شور که در هوای شیرین
هم شیفتگی به است و مستی
چون سدره اگر بلند قدری
با همت خود هنوز پستی
لافی زدی از مصاف وحدت
وز حمله ی اولین بجستی
اندیشه کن از جنود ارواح
یاد آر ز ساغر الستی
با ما به وفاق عهد کردی
وز ما به نفاق برشکستی
سودت نکند ثناسرایی
چون سینه ی سرّ ما بخستی
دستان چه کنی که پورِ دستان
شمشیر همی زند دو دستی
رسوا کندت نزاریا عشق
گر قلب به ناقدان فرستی
با خویش چه می کنی ز خود دور
بی خویشتنی و بباش و رستی