آن کو چو تو دلربای دارد
بر فرق زمانه پای دارد
سخت آباد است خانهٔ حسن
تا روی تو کدخدای دارد
خوش عطاری است باد شب گیر
تا زلف تو مشک سای دارد
جان کز تو در این مقام دور است
آهنگ دگر سرای دارد
هیهات که روی دل ربایت
با ما به وصال رای دارد
سلطان سعادت آنچنان نیست
کاندیشهٔ هر گدای دارد
خاقانی از آسمان گذشته است
تا خاک در تو جای دارد