سر انگشت می رزد بی بی
بر من انگشت می گزد بی بی
نای را دشمن است و دف را دوست
بر ره دف همی وزد بی بی
از پی یک نشان دوم جامه
لاجوردی همی رزد بی بی
افتاب است و زهره می طلبد
در بر مه نمی خزد بی بی
صحن پانید حلقه می جوید
نیشکر هم نمی مزد بی بی
چشم بد دور نیک طباخ است
کآفتاب جهان سزد بی بی
نپزد هیچ قلیهٔ گزری
تابهٔ شلغمی پزد بی بی