بر یاد تو بی تو روزگاری دارم
در دیده ز صورتت نگاری دارم
اندر دل من عشق تو چون نور یقین است
بر دیده من نام تو چون نقش نگین است
در طبع من و همت من تا بقیامت
مهر تو چو جانست و وفای تو چو دین است
چشمی که ترا دید شد از درد معافی
جانی که ترا یافت شد از مرک مسلم
می خندد اندر روی من بخت من از میدان تو
کی خیمه از صحراء جانم بر کند هجران تو
آرام من پیغام تو وین پای من در دام تو
بستان شده از نام تو بر جان من زندان تو
قدیر عالم حی مرید
سمیع مبصر لبس الجلالا
تقدّس ان یکون له شریک
تعالی ان یظنّ و ان یقالا
در ذات لطیف تو حیران شده فکرتها
بر علم قدیم تو پیدا شده پنهانها
در بحر کمال تو ناقص شده کاملها
در عین قبول تو کامل شده نقصانها