طریق الکلام طریق الظلام
و شرّ الظلام ظلام الکلام
علیک بمنهاج اهل الحدیث
و ناهیک بالمصطفی من امام
دع الخبط، فالدین دین العجوز
علیکم بذاک و دین الغلام
قوله، (ص) «بعثت بجوامع الکلم، و لأتمم مکارم الاخلاق».
مهره کس را ندید اندر همه دریای مهر
تا نقاب از چهره جان مقدّس برگرفت
هر که صاحب دیده بود آنجا دل از جان در گرفت
عشق عذاب عاشق است و عاشق عذاب بلا.
در آتش تیز و آب من دانم بود!
در عشق تو، گبر ناب من دانم بود!
دل سوخته، جان کباب، من دانم بود!
من نیستم ای نگار، تو هستم کن
یک جرعه شراب وصل بر دستم کن
با من بنشین بخلوت و مستم کن
گر سیر شوی بنکته ای پستم کن
از دیده و دوست، فرق کردن نه نکوست
یا اوست بجای دیده، یا دیده خود اوست
زین بیش مزن تو ای سنایی غم عشق
کآواره چو تو بسند، در عالم عشق
بپذیر تو پند و گیر یک ره کم عشق
کز آب روان گرد برآرد غم عشق
هر چند بر آتشم نشاند غم تو
غمناک شوم، گرم نماند غم تو