گرسعادت یار باشد بنده را
سهل باشد ملک و سلطانی گرفت
دست در زلفت به نادانی زدم
مار را کودک به نادانی گرفت
بر سر بالین عشاقت به شب
خواب چون بلبل سحر خوانی گرفت
گفتمت کامم بده، گفتی به طنز
من بدادم گر تو بتوانی گرفت
در بهای وصل اگر جان میخوهی
راضیم چون نرخش ارزانی گرفت