گرچه حدیث وصل تو کاری نه حد ماست
الا بدین حدیث زبانم نمی رود
چندان چو سگ به کوی تو در خفته ام که هیچ
از خاک درگه تو نشانم نمی رود
دانم یقین که ماه رخی قاتل من است
جز بر تو ای نگار گمانم نمی رود