نور چشمت در نظر پیداست
نظری کن ببین که او با ماست
آفتابست او و ما سایه
ما حبابیم و عین ما دریاست
می جام بقا اگر نوشی
خانهٔ میفروش دار بقاست
دُرد درش مدام می نوشم
چه کنم دُرد درد صاف دواست
نعمت الله برای سرمستان
مجلس عاشقانه ای آراست