دل فدا کرده ایم و جان بر سر
خانمان باخته جهان بر سر
حاجیان گر به پا به مکه روند
خوش رواننند عاشقان بر سر
دامنش را اگر به دست آریم
سر به پایش نهیم و جان بر سر
بس که سودای زلف او پختیم
دیگ سودا رود روان بر سر
خاک پایش که تاج فرق من است
می نهم همچو سروران بر سر
بت پرست ار ببیند این بت من
سر ببازد روان بتان بر سر