برگرفت از روی دریا ابر فروردین سفر
ز آسمان بر بوستان بارید مروارید تر
گه به روی بوستان اندر کشد پیروزه لوح
گه به روی آسمان اندر کشد سیمین سپر
هر کجا باغیست بر شد بانگ مرغان از درخت
هر کجا کوهیست بر شد بانگ کبکان از کمر
ارغوان از چشم بد ترسد از آن رو هر زمان
سرخ بیجاده چو تعویذ اندر آویزد زبر
خواجه بو منصور، دستور عمید اسعد از اوست
سعد اجرام سپهر و فخر اسلاف گهر
مهر و کین و جنگ و صلح و کلک و تیغ او دهند
دوستان و دشمنان را نفع و ضر و خیر و شر
آتش خشمش دو دندان برکند از پیل مست
آفت سهمش دو ساعد بشکند از شیر نر
گر چه باشد آبگینه با تبر ناپایدار
چون برو نامش بخوانی بشکند رویین تبر
روشنایی یابد از دیدار او دو چشم کور
اشنوایی یابد از آواز او دو گوش کر
سایهٔ او بر همای افتاد روزی در شکار
زان سبب بر سایهٔ پر همای افتاد فر
مهر او روزی به طلق از روی رافت دیده دوخت
زان سپس هرگز نشد بر طلق آتش کارگر
در چغانی رود اگر روزی فرو شوید دو دست
ماهیان را چون صدف در تن پدید آید درر