کاین فاخته زین گوز و دگر فاخته زان گوز
بر قافیهٔ خوب همی خواند اشعار
طوطی بچگان را سلب سبز بریدند
شلوارک با پایچه های طبریوار
هر ساعتکی سینه به منقار برندند
چون جزع پر سینه و چون بسد منقار
صدبار به روزی در، پرها بشمارند
چون نیم دبیری که غلط کرده به اشمار
چون گردن سیمین طرازی بفرازند
بر فرق سر و تیر بر از شیز به دیدار
چون سینه بجنباند و یک لخت بپوید
از هر سر پرش بجهد لؤلؤ شهوار
تا سرخ کند گردن، تا سبز کند روی
سرخی نه به شنگرفش و سبزی نه به زنگار
آورد لی به جوال و به عبایه
از ساحل دریا چو حمالان به کتفسار
گاهیش بیاموزد و گاهی بناموزد
گاهی به بیابانش برد گاه به کهسار
چون مهتر ما مال همه پاک بریزد
هم در بی اندازه و هم لؤلؤ شهوار