نگار سرو قد دیدی بآیین
نگه کن قدّ آن سرو نگارین
چنار از جان هوا خواه بهارست
ز بس کش دست نعمت بر چناراست
بآتش غنچه زان پیکان در آکند
که نیلوفر سپر بر آب افکند
صبا چون من ز عشق روی دلدار
گهی دیوانه باشد گاه بیمار
همه یا رنگ رز یا بو فروشند
که زیر سر و تنها باده نوشند
جهان در بزم نوروزی نشسته ست
بیاد خواجه جام لاله در دست
همایون رکن دین ، مسعود ساعد
که دین را زو ممهّد شد قواعد
زهی تاریخ دولت روزگارت
مبارک باد فصل نوبهارت
هزارآوای بستان شریعت
پناه خلق ، سلطان شریعت
صبا از شرم لطفت ناتوان شد
جهان پیر از فرّت جوان شد
قوام الدّین چو بختت همنشین باد
چنین خودهست و تا بادا چنین باد
طناب عمرتان اندر سلامت
بهم پیوسته بادا تا قیامت