رخت از ماه و لبت از شکرست
آنت ازین وینت از آن خوبترست
بر رخت بوسه کجا شاید داد؟
که نظر نیز محل نظرست
نه میان نیست میان تو ز لطف
وین عجبتر که میان کمرست
تا لبت را نرسد چشم بدان
در زبانها همه نام شکرست
بوسه یی از لب و دندان خوشت
خون بهای دو جهان خوش پسرست
از چه ناشسته رخم می خوانی
که رخم شسته بخون جگرست
بدکنی با من و گویم که مکن
گوئیم نیکست، اینم بترست
با رخ و غمزۀ تو می سازم
که گل و خارتو با یکدگرست