همچو ابرست دست خواجه فلان
خود کرا دستی آنچنان افتد؟
نه چنان ابر کز ترشّح آن
تشنه را قطره در دهان افتد
لیک ابری گران سایه فکن
که ازو خلق را زیان افتد
نور کز آفتاب می تابد
نگذارد که بر جهان افتد